خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ تنیده

شاه نشین چشم من، تکیه گه خیال توست

خیالِ  تنیده

بسم الله



خیالی خودکامه
در هم تنیده بالا می رود
تا به وصال برسد...




پیوندها

نوزدهم مهر

چهارشنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۱، ۱۲:۱۶ ق.ظ

 

چند مشت فلفل همدان ریختم توی کاسه و علیرضا را زدم زیر بغلم و رفتیم زنگ  واحد کناری را زدیم. علی اکبر بدو آمد در را باز کرد. فاطمه هم طبق روال خجالت زده از دور نگاه میکرد. سحر رفته بود چیزی بیاندازد سرش تا بیاید جلو در. کاسه را گرفت و تشکر کرد. حالش را پرسیدم، و حال آن فسقلی تو راهی. گفت پدرم مریض شده چند روز و توی بیمارستان. ناراحت شدم. از خودم که چرا اینقدر کمتر به همسایه ها سرکشی میکنم و جویای احوالشون نیستم.

اخلاق خوبی نیست این دور ماندن ها.

 

 

 

 

+این چند روز گذشته دو تا فیلم دیدیم. یکی روز صفر و دیگری موقعیت مهدی. جفتشان از نظر من خوب بودند. روز صفر را دوست داشتم، مخصوصا لهجه قشنگ سهیل ساعدی رو :))) موقعیت مهدی هم ساخته ی متفاوتی بود، و دست مریزاد انصافا. صحنه سازی ها قشنگ بودند.

بعد بچه شهید حمید باکری اون کوچیکه، خیلی شبیه علیرضا بود، کلی خندیدیم به این قضیه :))))

 

+

امروز یکی یه حرف قشنگی زد

گفت وقتی پرخاش میکنی به کسی یا کینه ای به دل میگیری و.. در واقع زهری است که خودت میخوری و انتظار داری در طرف مقابلت چیزی اثر کنه!

 

 

 

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱/۰۷/۲۰
احلام

نظرات  (۲)

۲۷ مهر ۰۱ ، ۱۷:۲۴ فاطمه قلی‌پور

اون ساعد سهیلی نیست احتمالا؟ یا من اشتباه گرفتم

پاسخ:
:))))))
وای چقدر خندیدم
درسته من جابجا نوشتم اسم و فامیل رو

ممنونم
۲۸ مهر ۰۱ ، ۲۳:۱۵ فاطمه قلی‌پور

:)))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">